کد مطلب:323169 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:287

پیغمبری در قزوین
یكی نیز از داخوهای قزوین اسماعیل نامی این رویه را پیش گرفته بود در قزوین كه بنده خودم دیدم و الان نیز ممكن است كه حی و موجود باشد می گفت سیزده سال است كه پیغمبری می كنم ولی كسی گوش نمی دهد پرسیدم تو از كجا پیغمبر شدی اظهار داشت كه در بیابان آبیاری می كردم چنگالی از آسمان فرود آمده در قلب من بند شده و مرا به آسمان كشیدند با خدای غیب مذاكره كرده امر نمود
كه برو عیاد مرا تربیت و هدایت كن بعضی دستورات نیز داده من به زمین آمده دیدم چراغی در قلبم روشن است و از آن روز به همه ابلاغ رسالت كرده ام گفتم هنوز مؤمن ندارید گفت چرا زنم مؤمن است سؤال شد كه انبیاء احكام و شرایع دارند تو چه داری گفت من هم دارم بیا و ببین بالاخره چند نفر كه بودیم تفریح كردیم اوقاتش تلخ شد و خیلی عصبانی نگاه می كرد هر آینه اگر مؤمنی داشت تصور می كرد كه الان عذاب و قهر الهی نازل خواهد شد چنانچه الان بهائی ها منتظرند كه آیتی و یا نیكو و اقتصاد به صاعقه ی قهر سیاه خواهند شد زیرا قلب شوقی افندی را كه عباس افندی توصیه به ملاحظه اش نموده دلگیر كرده اند باری داخو اسمعیل نیز می فهماند كه من اهل مسخره نیستم در موقعی خواهید فهمید خلاصه از این قبیل نفوس زیاد است نه یك نه صد هزرها منتهی بعضی ها رنگشان گرفته مثل سید باب و بها صاحب مقامی شده اند و مقداری مرید برای خود درست كرده و نفوس را از كار و كسب گذاشته بلكه منافع ایشان را به اساس مختلفه گرفته و می گیرند بعضی ها نتوانسته كاری بكنند در تحت الشعاع مانده اند در بین دراویش صوفیه از این قبیل نفوس زیاد است هر روز ادعای خدائی می كنند حتی یكی از آن ها به خود بنده گفت كه بها را من خلق كرده ام و قبل از تكوین عالم و آدم بودم وبا تمام انبیا سیر كرده و به تمام اشیاء موجوده محیطم در حالتی كه سابقه ی حالاتش به بسیاری از نفوس معلوم بود و قادر بر ادای یك صحبت علمی اقلا نبود و سوادی نداشت ولی چه توان كرد كه جماعت ایران اغلب عوامند و هر روز به شكلی یك خدا برای خود می تراشند

و ایضا من كتابتكم الكریمه (شما خوب می دانید كه به بنده پول
نداده اند و نمی دهند كه دین سازی نمایم و از بنده استفاده ننموده اند زیرا تا كنون به خدمتی در سبیل الهی فائز نشده ام اگر توفیق و تأیید شامل گردد انشاء الله بعدا موفق می شوم هل تظن ان تطفی نور الله بكلمات التی تخرج عن افواه المغرضین و الكاذبین لن تقدر و اولن تستطیعوا و لو تكونوا بعضكم لبعض ظهیرا سوف یأخذ صاعقة القهر الذین اعرضوا عن الله و استكبروا الیه) جواب اینكه بنده می دانم كه به شما پول نمی دهند ولی پول نگرفتن شما دلیل بر این نیست كه پول نمی گیرند اما امر را به شما نوعی اشتباه كرده اند كه از تمام دارائی خود مسلوب شده اید و اخیرا به سالی هشتاد تومان بر بهائی های بی انصاف و بی مشعر هشت نه شغل مهم را اداره می كند این كفایت است به استفاده مادی آن ها در حالتی كه امثال شما ماهی شصت هفتاد تومان حقوق می گیرند و اگر توفیق هم شامل گردد بنده به شما قول می دهم كه در ادارات دولتی و یا مدارس ماهی چهل تومان و سی تومان به شما برسد سال گذشته به غیر از محل های معین بهائی ها كنفرانسی در تهران از نمایندگان ایالات نموده و هشت هزار تومان حق المبلغین گرفتند و ماهی قریب هفتاد تومان آقا میرزا علی اكبر میلانی استفاده دارد كه به محفل كار می كند ولی با وجود این هفتاد تومان حواله ی آقاسید اسد الله را از مشار الیه كه به بنده راجع بود هنوز هم نداده تا كی وصول توانم زیرا پول نقد از آقا سید اسد الله گرفته بود بعدا در حین مراجعت بنده از تهران آقا سید اسد الله حواله فرمودند كه وجه مزبور را به جهت خود بگیرم و مداركی نیز راجع بدین مسئله در دست موجود باری علاوه از مخارج داخلی سالی به واسطه ی بانگ چندین هزار لیره فقط از ایران به شوقی افندی می رود كه در مسافرتش به اروپا و غیره به اسم دعا و مناجات در هر سفر 25 هزار و 30 هزار
لیره خرج هوا و هوس خویش می كند پس ثابت شد اشخاصی كه استفاده مادی در این امر دارند ابدا راضی نخواهند شد كه توی دستشان خوانده بشود و هر روز به نوعی شاخ و برگ خواهند داد زیرا اشخاصی كه از روی تدین در بهائیت زندگانی نمایند عده معدودی هستند از عوام الناس باقی همه از لا ابالی های دهر كه هزاران تقلبات به قالب زده اند و در هیچ جا محل و مكان و وقر و احترام ندارند لهذا این مسئله را به اغراض شخصی وسیله می شمرند و هستند تا آن روزی كه چهره آمالشان رخ بگشاید آنان نیز بدرود خواهند گفت چنانچه در همین روزها به واسطه ی جراید خوانده می شود خبر ورشكستگی آقا میرزا غلامعلی خان دوا فروش در ناصریه ی تهران هشتاد هزار تومان 8000 این شخص دیگر در بهائیت ثانی نداشت حقیقتا خوب امتحانی دادند و خوب مردم را بیدار كردند هی حدیث تأویل نمائید و آیات تفسیر كنید كه یك نفر عوام را بفریبید

و دیگر این بنده به كلمات مغرضین اطفاء نور الله نمی كنم استغفر الله عن ذالك بلكه به كلمات كفریه ی خود دین سازان قرن بیستم بطلان خودشان را ثابت و مدلل می دارم نه با كلمات سایرین و تصدیق را محول به عهده ارباب ذكاوت و انصاف وامی گذارم كه خود تطبیق و مقایسه نمایند و البته اگر حق باشد ما سهلیم تمام خلق عالم جمع بشوند سر موئی ایراد نتوانند بدبختانه حق نیست و از آن سوف های مزبور خیلی شنیده ایم و دیده ایم كه تا حال گوسفندان را میرزا خدا و میرزا عباس بدان ها گول می زنند و الان نیز این كلمات را به عنوان دیگر شوقی می گوید و از بس كه هزاران بار سوف گفته اند و مصداق نیافته آن وقت در بعضی موارد به عبارت (ان هذا الوعد غیر مكذوب) می نویسند یعنی
كه دیگر این بشارت دروغ نیست و اگر بخواهیم این مسئله را ادامه بدهم تطویل بلا طائل خواهد بود خیلی جاها از این سوف ها موجود است احتیاج به شرح و تفسیر نیست و این است همان صاعقه قهر الهی كه وعده می دهد در جماعت گوسفندان مصداق یافته كه خیر الدنیا و الاخره گشته اند روز به روز و به اضمحلال و تنزل میروند و در جائی اتحاد و اتفاقی ندارند و نخواهند داشت و بدیهی است اتفاقی كه در بینشان تولید شده آنا فآنا ور تزاید خواهد شد كه به كلی ریشه ی این شر را از روی زمین بركند بحول الله و قوته و دیگر مطلبی درج فرموده اید در حقیقت حیا می كنم كه همان مطلب را مجددا به خود شما عرضه دارم و لكن تلویحا معروض می دارم كه شمس حقیقت اسلامیت همواره در اشراق است و لا یزید الظالمین الا علوا و استكبارا در آخر مكتوب نیز شرحی مرقوم رفته بنده عین كلمات شما را در این مقاله مندرج می دارم كه اولو الالباب ملاحظه فرمایند و به كلمات خشك و خالی چنانچه قبلا عرض شده فقط از قالب الفاظ خارج نیست دقت نمایند و به بینند مظهر این كلمات كدام یك از ماهاست آنكه در دایره اسلامیت قدم می زند در عظاء جهل است و یا آنكه بالاطایلات باب و بها خود را مغرور كرده و به كلمات پالانیه و بشارات بی پایه آنان دلخوش شده و از صراط مستقیم اسلامیت منحرف گشته و در ظلمت جهل سالك است و این است عین كلمات آخر مكتوب شما (و همچنین شخصی كه از قله كوه پایش لغزید و از مقام بلند و رفیع یك گودال تاریك و شنیع غلطید لابد ناچار دستش را بخس و خاشاك بیندازد تا از هلاكت نجات یابد كذالك آواره و نیز كسی كه روز روشن چشمش را غبار گرفت و از جاده مستقیم منحرف شد و شب
ظلماتی به میان آمد ظلمت و تاریكی از هر طرف احاطه نمود از بیم و خوف جان خود به هر سو می دود و فریاد می زند اگر جاده مستقیم جزئی دور شده ممكن است كسی به فریادش برسد و از قید هلاكت نجات یابد و الا به كلی دور و بعید شده بدیهی است كه در كوه ها و دشت ها و صحراها تشنه و گرسنه مفقودالاثر و بلكه جسد نازنینش طعمه ی درندگان می شود و چون شخصی غرق آب شد دست و پا بهم می زند كه خود را از گرداب رهائی دهد شخص دوست می خواهد كه او را از غرق شدن خلاصی دهد خود هنوز خلاص نشده بیچاره رفیق را هم می خواهند غرق نماید آواره بیچاره چون خودش غرق گرداب بلا شده و صراط مستقیم را از دست داده و از مرتبه رفعت به حضیض مذلت پیوسته فریاد می زند كه مرا دریابید بعضی جوانان سست عنصر نمی دانند كه آن بیچاره از جاده دور و بعید گشته و به طوفان بلا مبتلا شده ظلمت اندر ظلمت رفته از عقبش می روند ممكن است بعضی بر گردد و نجات یابد و برخی به همراهش نیز هلاك شود رحمة الله علیهم شما خوب می دانید كه دو دولت علیه بر اطفاء نور الهی قیام نمودند ممكن نشد بلكه نار الهی شعله ور گشت به اندازه كه جمیع كره زمین را منور فرموده از شرق ظاهر گشته ظلمت غرب را خاموش و روشن فرموده عنقریب نور تابشش عالم را روشن و منور فرماید و تری كل لارض جنة الابهی نور عینی و عزیزی اگر مسلمان حقیقی شده اید و به قائم موعود منتظرید دوباره به آیات الهیه توجه و از تحریر كتاب صرف نظر نمائید چه كه المسلم من سلم المسلمون عن یده و لسانه «تاجر بی متاع و بی مایه - خود به بندد دكان خود تو مبند» تفكر ای یار با وفا مرقوم فرموده بودید كه (از این قوم ضلالت پیشه به كلی
ریشه بریدم) اولا بنده فی الحقیقه به جهت احترام وجدانی از شما به ابن كلمه صراحتا منتظر نبودم كه بنده را روبرو از مضلین محسوب نمائی ثانیا یا اخیارات كتب و صحف انبیا نعوذ بالله دروغ باشد و یا اینكه این ظهور اعظم مژده جمله نبی مقصد این كل ملل بوده باشد (كذا) انشاء الله الرحمن بحول الله الملك المنان عنقریب نعره یا بهاء الابهی را علنا بر سمع خفته گان رسانیده و از خواب غفلت بیدار و مدهوشان را هشیار می نمایم و به اسم خود مسمی می شوم میل داشتم كه به شرف لقا فائز باشم و شفاها صحبت شود لیكن مسئولیت مانع شد این است ضمایر قلبی فانی كه بر آن یار جانی تبلیغ كردید و السلام علیك و علی اتبع الهدی و ما علینا الا البلاغ المبین)

در این مطالب اخری نمی خواهم به جواب مبادرت نمایم جواب این را محول به ارباب علم و معرفت می دارم كه ببینند چه كسی از قله ی كوه پایش لغزیده آنكه به معارف اسلامی مشغول است و یا آنكه الوهیت را در ذات باب و بها و عباس و شوقی می داند پایش پرت گشته ودر دركات سفلی متحرك است آنكه به مدارك صحیحه معتبره بطلان و خرافات مشركین را ثابت می نماید در غطاء جهل است و یا آنكه پنبه در گوش كرده و مطالب حقه را استماع نمی نماید در پرده وهم است فانصفوا یا اولی الالباب و اینكه حدیث المسلم من سلم المسلمون عن یده و لسانه ذكر شده و تقاضای صرف نظر از تحریر كتاب گردیده اولا این حدیث در حق مسلمین وارد شده زیرا سلم المسلمون می فرماید نه سلم الكافرون و علاوه هنوز از اقدامات بنده خطری برای احدی متصور نیست كه تصور فرمایند مبادا از اقدامات بنده خطری به بهائی ها متوجه خواهد شد و یا كسی تعرضی و اعتنائی نسبت به ایشان
خواهد كرد بلكه بالعكس در نتیجه ی تحریرات و مذاكرات بنده و با حضرت آیتی و حاجی میرزا حسن نیكو و غیر هم یك خونسردی فوق العاده حاصل خواهد شد كه ابدا قابل توجه نه انكارند

دیگر تقاضا در عدم تحریر كتاب شده این زهی بی انصافی است انسان بتواند شبه ئی را رفع كند سكوت نماید نعم ما قال الشاعر - اگر بینی كه نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است - بر هر شخصی از افراد اسلامی و غیر هم واجب و لازم است كه حتی الامكان در رفع شبه بكوشند و اگر سكوت نمایند در امر اسلام عین سكوت از جهاد است چنانچه در این خصوص استفتاء عدیده از علمای اعلام و فقهای كرام در دست موجود و برا ی هر كسی لازم و فرض است كه اطلاعات خود را بنگارد تا اشخاصی كه از صراط مستقیم الهی منحرف شده اند به راه هدی برگردند و به حبل متین اسلامی متشبث شوند نه به الوهییت باب و بها كه منهمك در شهواتند باری در آخر مكتوب نوایای قلبی بهائیان این است كه علنا نعره یا بهاء الا بهی زده و خفتگان را بیدار نمایند ولی در این مطلب به نظرم می رسد كه این آرزو را به كور ببرند و در خفیه نیز به گفتن یا بهاء الابهی موفق نكردند زیرا اشتعال و حرارتی كه سابق داشتند و از مال و جان می گذشتند حالا دیگر تبدیل به كسالت و خمودت شده زیرا همه شان فهمیده اند كه فقط استفاده مادی است چنانچه هر مجلسی كه از طرف بهائیان منعقد می شود پس از تلاوت یك لوح و مقاله در مؤید مطلبی كه بعدا ذكر خواهد نمود می بینی كه كلمه ی یا رسول الله به میان آمد كه جماعت بیست سال است در آمریكا مشرف الاذكار بنا می كنند و شصت میلیون دولار بدآن اسم جمع شده و هنوز هم ناتمام است اعانه
بدهید تا تمام گردد آلمانی ها شكست خورده اند اعانه جمع می شود كه بدانجا فرستاده گردد ولی حول و حوش كوه كرمل را می خرند و بیتین بغداد و شیراز ابنار می كنند و چهارسال قبل در نیریز سیل آمده خانه ی بهائیان راخراب كرده اعانه لازم دارند هفت سال قبل در تربت زلزله واقع گشته جمعی از بهائی ها خانه خراب گردیده و دو سال قبل در جهرم مسلمانان ریخته بهائی ها را كشته اند زنهاشان بی صاحب مانده و در هر هفته به قسمی پول مردم را جمع می كنند دیگر همه این آنتریك ها را ملتفت شده اند كه مفت خورهای تهران و حیفا این ها را میخورند و اعانه بر آن ها است نه به دیگران شما را به خدا آلمان هیچوقت این ننگ را قبول می نمایند كه بهائی های ایران به آن ها اعانه فرستند و یا همچو چیزی واقع می شود كه به ایران محتاج باشند لا والله و از اینجا فهمیده می شود كه اعانه های مزبور به هیچ یك از نقاط مزبوره نمی رسد و اگر برسد هم خیلی مختصر زیرا در این مدت مدیده انقلابات عدیده و فشار و تضییقات شدیده در آذربایجان بالاخص در مراغه واقع گشته كدام كسی دیناری به این صفحات فرستاده كه این صدمات وارده را تلافی شود در سنه ی 1301 شمسی در بلاد مراغه غوغا و آشوبی بر خواست تمام اهالی شهر دكاكین بسته و با علم ها و جماعت به حكومت ریخته و دو نفر از بهائی ها را برای سوزاندن قرآن تقاضای قتل نمودند نظر به اینكه دولت همیشه امنیت مملكت را طالب است سردار ناصر اسكندر خان مقدم كه از اهل مراغه و شخص سلیم النفسی است به حكومت منصوب بود جلوگیری از آشوب نموده آن دو نفر را به تبریز فرستاد به جهت این اقدامات معزی الیه را مثل دیگران از خود می دانند و چند فقره به تهران مكاتیبی نوشته اند كه سردار ناصر را
در تهران كه به سمت وكالت در دارالشورای ملی عضوند تبلیغ نمایند قضیه قرآن سوزاندن این است از آنجائی كه بهائی ها به كتب اسلامی در ظاهر معتقد ولی در باطن همه قسم وهن وارد می كنند و ابدا احترام كتب احادیث و قرآن را نگاه نمی دارند زیرا كسی كه خدائی را به هر دنی الطبع روا بیند كجا احترام قرآن را نگه خواهد داشت لهذا از ورق قرآن آلات آتشبازی كه در آخر سال در مراغه متداول است ساخته بودند چند نفر از مردم حساس نیز این مسئله را كشف و به علاوه اهالی رسانیده بودند كه حضرات این گونه جسارت پیش گرفته اند سپس تمام جماعت به هیجان آمده و شورشی عظیم مثل عاشورا بر پا شد بالاخره به تبعید منجر گشت و یكی از آن ها كه میرزا باقر نام داشت الان در صفحات همدان مبلغ شده زیرا عقیده نداشتن به قرآن را به اعمال ثابت كرد پس محبوب خواهد شد و دیگری مشهدی نصیر به مرض فالج مبتلا و خانه نشین است ولی از گرسنگی بیچاره می میرد هكذا سایرین چند سال است كه به واسطه راه ندادن اهل شیشوان بهائی ها را به حمام مبالغی صرف كرده كدام اقدامات و یا كدام اعانه بدیشان رسیده چندین فقره از محفل مراغه برداشته عریضه به شوقی افندی نوشته اند كه ما دیگر به تنگ آمدیم فرجی برای ما بفرست و تأییدی شامل كن كه دیگر از دست رفتیم درهای تبلیغ مسدود شد و تمام از كار و بار مانده ایم بعد از مدتی جواب در مقابل صادر شده كه ای عزیزان عبدالبها غم مخورید و دلشكسته مگردید فتور نیارید قصور ننمائید عنقریب این غیوم كثیفه متلاشی گردد و كوكب آمالتان رخ بگشاید و من از ملكوت ابهی و لاهوت ابنی برای شما شركت آسمانی خواهم و توفیق سبحانی طلبم كه نجوم هدی گردید و رایت عالم بالا شوید
الی آخر كلماته فی نیام الاغنام) حالت اخیر بهائیان خیلی شبیه است به معركه ی درویش كه حكایتی و یا قصه ئی می سراید وقتی كه می خواهد حكایت خاتمه یابد درویش به فكر استفاده می افتد و به اسم چراغ خدا و فیض مقداری پول جمع كرده جماعت را خداحافظ می گوید حالا بهائیان نیز چون قوس صعودشان تبدیل به قوس نزول گشته به هر قسم است در كمال جدیت بار بندی می كنند و شیر اغنام را می دوشند لهذا دیگر بعد از این منتظر همچو آمالی نباشید و دیگر وقت گذشته و موقع منقضی گشته